چکیده: (1748 مشاهده)
چکیده
فراداستان بهعنوان گونهای از نوشتار که از مبانی فکری پسامدرنیسم نشأت گرفتهاست، ازطریق شکستن چارچوبهای داستانی و بر هم زدن مرز تخیل و واقعیت، در پیِ آشکار ساختن ماهیت تصنعی واقعیت و نمایشِ برساخته بودن آن در ارتباط با گفتمانهای قدرت مسلط است. بنابراین هر آشوب و درهمریختگیِ بازیگوشانهای در فرم رمان پسامدرن، از یک تفکر انتقادی ژرف مبنی بر شکاکیتی پسامدرنیستی نسبت به سازوکار جهان معاصر سرچشمه گرفتهاست. از اینرو در پژوهشِ حاضر ضمن نقد فراداستان میمِ عزیز، اثر محمدحسن شهسواری بر اساس اندیشههای پسامدرنیستی و نشان دادن میزان موفقیت نویسنده در بهرهگرفتن از تمهیدات فراداستانی در جهت ارائه محتوایی پسامدرن، به این پرسش اساسی پرداخته شدهاست که میمِ عزیز تا چه حد برآمده از یک خودآگاهی ناخودآگاه پسامدرنیستی است؛ خودآگاهی به این معنا که بر تصنعی بودن خود، آگاه است و ناخودآگاهی به این معنا که حاصل رهایی تخیل و جوشیدن از دل یک فلسفه عمیق درونی شده است. بنابر یافته های این پژوهش، میتوان اینگونه استدلال کرد که اگرچه میمِ عزیز با ساختاری چند لایه و تو در تو، فرمی پارهپاره و نامنسجم و روایتی بازیمحور و تعلیقآور، ساختار پیچیده و ازهمگسسته خانواده در جهان امروز را به تصویر کشیده و در عرضه محتوایی پسامدرن ازطریق فرمی فراداستانی موفق ظاهر شدهاست، اما بهعنوان قالبی از پیش طراحیشده که محتوای آشوبگر پسامدرنیستی آنرا به آشوب نکشیدهاست، با ذات قاعدهگریز و ناباور به قواعد از پیش تثبیتشده پسامدرنیسم تعارضی بنیادین دارد.
نوع مطالعه:
پژوهشي |
موضوع مقاله:
تخصصي دریافت: 1398/11/19 | پذیرش: 1398/11/19 | انتشار: 1398/11/19